زندگینامه لوییز هی نویسنده کتاب شفای زندگی
لوییز هِی 8 اکتبر 1926 در لس آنجلس آمریکا به دنیا آمد، دوران کودکیاش سرشار از رخدادها و اتفاقاتِ تلخ و ناگوار بوده است و ضرباتِ سهمگین زندگی بر روح و پیکرش آن چنان بیوقفه و بیامان بوده که هیچگاه فرصتِ پیدا کردنِ خود و شناختِ معنای زندگیاش را نیافته است. اما تقریباً در همین دورانِ افسردگی و آشفتگیِ روحی است که لوییز هِی با پناه بردن به کلیسای علوم مذهبی با اندیشهی تغییرِ زندگی از طریقِ تغییرِ اندیشه آشنا میشود که قطعاً نوشته های فلورانس اسکاول شین هم در این اتفاق نقشی غیر قابل انکار ایفا کرده است.
این دوره برای لوییز هِی سرآغازِ زندگیِ جدید و تولدی دوباره است چرا که دیگر معنا و هدف زندگیِ خود را بازیافته است. این معنا چیزی نیست جز ایدهی خودیاری و خودتوانمند سازی در همهی حوزههای زندگی اعم از زندگیِ فردی و اجتماعی، زندگی معنوی و مادی.
اما معنای زندگی برای لوییز هِی نه یک معنای ثابت که همهی انسانها میبایست به سمتِ آن حرکت کنند بلکه زندگی شامل معناهای متفاوت و مختلفی است که ممکن است به تعداد انسانها وجود داشته باشد و متناسب با هر دورهی زمانی و با هر تجربهای به صورتِ یک شکلِ خاص از شکوفاییِ زندگی پدیدار شود.
لوییز هِی را حالا همهی مخاطبان کتبِ روانشناسی و حتی مخاطبانِ عامِ کتاب هم میشناسند. کافی است که در زمانهی افول عرصهی نشر و کتاب و کتابخوانی نگاهی به نوبتِ چاپ و تیراژ کتابهایش داشته باشیم تا به استقبالِ مخاطبانِ ایرانی از این نویسنده پی ببریم. اگر به هر کتاب فروشیای در سرتاسر ایران سر بزنید تقریباً غیر ممکن است که کتابی از این نویسنده را نبینید خصوصاً اگر آن کتاب فروشی تمرکزی نسبتاً ویژه بر کتب و مباحثِ روانشناختی داشته باشد.
لوییز هِی مینویسد: "نه آغازی هست و نه پایانی، آنچه هست تنها چرخش و واچرخش جوهر و تجربههاست. زندگی هرگز مانده و ایستا و کهنه نیست. زیرا هر لحظه همواره سرشار از طراوت و تازگی است. من با قدرتی که مرا آفرید یگانهام و این قدرت این اقتدار را به من داده است که شرایط خود را بیافرینم." برای لوییز هِی همین ایده است که میتواند انسان را از رخوت و افسردگیِ تحمیل شده بر آن نجات دهد تا افسار زندگیاش را خود به دست بگیرد و دست اندرکارِ آفرینشِ زندگیای شایستهی خود شود.
کتابهای لوییز هی
تقریباً تمامیِ کتابهای لوییز هِی توسط مترجمان و ناشرینِ شناخته شده به زبان فارسی عرضه شدهاند که میتوان از مهمترینشان به «سفر زندگی» از نشر فراروان با ترجمهی مینا اعظامی، «زنان توانمند» از نشر نسل نواندیش با ترجمهی مهدی قراچه داغی، «اعجاز زندگی» از نشر درسا با ترجمهی مینا اعظامی و غیره اشاره کرد. اما بی شک مهمترین و معروفترین کتابِ این نویسنده نه تنها در ایران بلکه در عرصهی جهانی کتاب شفای زندگی است که در ایران با ترجمهی بسیار روانِ گیتی خوشدل و با همت انشارات پیکان به بازارِ کتاب عرضه شده است.
معرفی کتاب شفای زندگی
کتاب شفای زندگی از سال 1369 که اولین چاپاش منتشر شد تا کنون شصت و پنج بار تجدیدِ چاپ شده تا نام خود را در لیستِ پرفروشترین کتابهای عرصهی نشر ثبت کند. لوییز هِی در ابتدای کتاب شفای زندگی خاطر نشان می کند که هدفاش از نگاشتنِ این کتاب این است که برای تندرستی و سلامتِ بیشتر و همینطور داشتنِ زندگیای شادمانه، به عللِ نهفته و عواملِ روانیِ مشکلات و ناخرسندیهای خود پی ببریم و بتوانیم با شادمانیِ هر چه تمامتر، مسئولیتِ همه جانبهی زندگیِ خود را به عهده بگیریم.
کتاب شفای زندگی در341 صفحه و به چهار بخشِ اصلی تقسیم شده. در بخش اول یا همان پیشگفتار و مقدمهای تحتِ عنوانِ "پیشنهادهایی به خوانندگانم" به چراییِ نوشته شدنِ این کتاب میپردازد اشاره میکند که شیوهی نگارشِ این کتاب به گونهای است که از طریقِ تکنیکهای نویسندگی فضایی را برای خوانندگان ایجاد کرده تا با کتاب به عنوانِ گفتوگویی رو در رو با یک متخصصِ روانشناسی مواجه شوند به صورتی که گویی نویسنده، خوانندهی خود را به یکی از جلسههای رواندرمانگریِ خود برده است یا در یکی از کلاسها و کارگاههای خود شرکت داده است.
بخش دوم کتاب شفای زندگی با عنوان "جلسه ای با لوییز" به طرح پرسش های کلی و کلیدیای نظیر اینکه "مشکل چیست؟" و "مشکل از کجا پدید میآید؟" و "آیا این مشکل حقیقت دارد؟" و "حالا چه کار میکنیم؟" میپردازد تا در ادامه به دنبال راه حلهایی باشد و از طریق شیوههای دگرگونیِ زندگی و نوسازی نگرش انسان با ارائهی تمرینهای عملیِ روزانه، مخاطباش را به سوی درمان و شفای زندگی خود سوق دهد.
بخش سوم کتاب شفای زندگی با عنوان "به کار بردن این آرمان ها" سعی میکند تا ایدهآل های زندگیِ درخور و شایسته را در روابط، کار، موفقیت، ثروت، جسم و غیره بررسی کند تا در نهایت به الگوی تازهای برای ذهن و نگرشِ انسان نزدیک شود که در آن هر جزئی از اندامِ بدنِ انسان از صورت و چشمان و قلب و پوست گرفته تا زانو و کلیه و مثانه و غیره ذیلِ هدفی مشترک که چیزی جز زندگیِ شادمانه و سرورانه نیست گرد هم آیند و خود را با این مهم منطبق سازند.
بخش چهارم یا همان بخش نهایی کتاب شفای زندگی با عنوان "داستان من" در کتاب آمده است. لوییز هِی در ابتدای این بخش از خوانندگاناش دعوت میکند تا به دورانِ کودکیشان بیندیشند و روندِ زندگیشان را از آن لحظه تا به حال برای خود روایت کنند. او معتقد است که الگوهای ناخرسندی و مشکلاتِ زندگی ریشه در گذشته و دورانِ کودکیِ افراد دارند که باید نسبت به آنها آگاه شویم تا در مرحلهی بعدی بتوانیم به آنها غلبه پیدا کنیم. لوییز هِی در ادامه روایتِ غمباری از زندگیِ پر از تلخی و ناکامی خود ارائه میدهد، او توضیح میدهد که بعد از پشت سر گذاشتن فقر و فلاکت و ظلم و مورد تعرض واقع شدنهای پی در پی دچارِ سرطان میشود اما در ادامه بر مبنای مطالعات و پژوهشهایش در خصوصِ مراقبه و علوم مابعدالطبیعه به این نتیجه میرسد که تنها درمانگرش کسی نیست جز خودِ او، از همین رو دست به کارِ مراقبهای ذهنی و روانی میشود تا ریشههای زهرآگینِ سرطان را از جسم و ذهن خود، آن هم با روش پاکسازیِ درون، بزداید و جالب آنکه همانطور که خود نیز پیشبینی میکرده موفق به انجامِ این کار میشود و میتواند سرطان را ریشهکن کند.
از همین دوران به بعد لوییز هِی تمام زندگیاش را وقفِ گسترشِ آموزشِ شفای جسم، شفای روان و شفای زندگی میکند تا ماحَصَلِ تمام تلاشهایش را در کتاب شفای زندگی به رشتهی تحریر در آورد.