الیف شافاک نویسندهی فمینیست ترکیهای و فعال حقوق زنان در سال 1971 در استراسبورگ فرانسه به دنیا آمد. او پس از پایان تحصیلات در دانشگاه آنکارا، سالهاست به تدریس در دانشگاههای مختلف مشغول بوده و اکنون در دانشگاه آکسفورد تدریس میکند.
الیف شافاک به دو زبان ترکی و انگلیسی کتابهایی دارد و تا امروز 16 کتاب نوشته است که 10 تای آنها رمان است. رمانهایی از قبیل حرامزادهٔ استانبول، ملت عشق و سه دختر حوا. کتابهای او به 49 زبان در سرتاسر دنیا ترجمه شده و موفق به دریافت نشان شوالیه در ادبیات و هنر شده است. او همچنین فعال سیاسی حقوق زنان و اقلیتهاست.
پدر الیف شافاک، نوری بیلگین نام داشت که فلسفه خوانده بود و مادرش شافاک آتایمان، دیپلمات بود. الیف شافاک نام مادرش را به عنوان نام رسمی خود انتخاب کرد که به فارسی همان «شفق» است.
الیف شافاک تا امروز 16 کتاب نوشته که 10 تای آنها رمان است.
رمانهای الیف شافاک:
اولین رمان او پنهان (Pinhan) نام داشت و در سال 1998 برندهٔ جایزهٔ مولانا شد که به بهترین آثار عرفانی در ادبیات ترکیه تعلق میگیرد. بعد از آن رمان آینههای شهر (Şehrin Aynaları) را نوشت که دربارهٔ یک خانوادهٔ یهودی در اسپانیای قرن هفدهم است که تغییر آیین میدهند. رمان بعدی الیف شافاک که خوانندگان زیادی را برای او به ارمغان آورد، محرم (Mahrem) نام داشت و در سال 2000 عنوان بهترین رمان را از جایزهٔ یونیون دریافت کرد. پس از آن، آپارتمان شپش را در سال 2002 نوشت که در سال 2005 در فهرست بهترین رمانهای خارجی نشریهٔ ایندیپندنت قرار گرفت.
اولین رمانی که الیف شافاک به انگلیسی نوشت، قدیس جنون در شرف وقوع نام داشت. دومین رمان انگلیسی او حرامزادهٔ استامبول بود که دولت ترکیه انتشار آن را در این کشور ممنوع کرد. دادگاه ترکیه به دلیل سخنانی که دربارهٔ نسلکشی ارامنه در این رمان آمده است او را به «توهین به ترکها» متهم کرد. به گفتهٔ نشریهٔ گاردین، این اولین رمان ترکی است که مستقیماً از نسلکشی ارامنه در اواخر حکومت عثمانی نام میبرد.
الیف شافاک پس از به دنیا آمدن دخترش در سال 2006، دچار افسردگی پس از زایمان شد و در رمان شیر سیاه (Siyah Süt) دربارهٔ تجربهٔ این دوره نوشت. او در این رمان، زیباییها و دشواریهای مادر بودن را به دقت واکاوی میکند.
رمان بعدی او یعنی ملت عشق (Aşk) دربارهٔ مفهوم عشق از نگاه ماجرای رابطهٔ شمس و مولانا و پیوند آن با زندگی زنی در آمریکای معاصر است. این رمان در ترکیه بیش از 750000 نسخه به فروش رفت و در فرانسه به عنوان بهترین رمان خارجی برندهٔ جایزهٔ الف شد. الیف شافاک پس از ملت عشق، رمان شرف (Honour) را نوشت که دربارهٔ یک قتل ناموسی است و درگیریهای خانوادهای حول مسئلهٔ خانواده، عشق، آزادی و مردسالاری را روایت میکند. این رمان نیز در سال 2012 برندهٔ جایزهٔ آسیایی مردان و در سال 2013 برندهٔ جایزهٔ ادبی زنان شد. رمان بعدی او به نام شاگرد معمار (Architect’s Apprentice) دربارهٔ زندگی معمار صنعان، مشهورترین معمار دورهٔ عثمانی است. این رمان روایتگر زندگی کودکی به همراه فیلش در دنیای رنگارنگ تمدن عثمانی است.
به گفتهٔ ساندی تایمز، الیف شافاک همیشه دوست دارد مرزها را کمرنگ کند؛ مرزهای میان نژادها، ملیتها، فرهنگها، جنسیتها. آیریش تایمز او را جذابترین نویسندهٔ ترکیه برای خوانندگان غربی نامیده است. نویسندهٔ نیویورک تایمز معتقد است الیف شافاک استاد توصیف و روایت دنیای پنهان کوچهپسکوچههای استامبول است. دنیایی که ردپای فرهنگهای گوناگون دورهٔ عثمانی هنوز در خانواده به چشم میخورد.
آخرین رمان الیف شافاک با نام سه دختر حوا (Three Daughters of Eve) در سال 2017 منتشر شد. داستان این رمان در فاصلهٔ استامبول و آکسفورد و از سالهای دههٔ 1980 تا امروز اتفاق میافتد و قصهٔ ایمان و دوستی، سنت و مدرنیته، عشق و خیانتهای غیرمنتظره است. صدیق خان، شهردار لندن، در فاینانشال تایمز نوشت که این بهترین کتابی بود که در سال 2017 خوانده است. سیری هاستوت نوشت: «الیف شافاک در این رمان خطرات و سردرگمیهای ناشی از گیر افتادن در فضاهای بینابینی را به ما گوشزد میکند. پَری، قهرمان رمان، در انتخاب میان پدر و مادرش، در میان عشق و نفرت نسبت به استاد پرجذبهٔ دانشگاه، و میان وسوسههای کفر و ایمان گیر کرده است. الیف شافاک در رمان سه دختر حوا تمام کلیشههای ذهنی ما دربارهٔ شرق و غرب، آزادی و ستم، و درست و غلط را به هم میریزد.»
کتابهای غیرداستانی
آثار غیرداستانی الیف شافاک شامل مقالاتی در حوزههای مختلف میشود. از جمله تعلق فرهنگی، هویت، جنسیت، سیاست زندگی روزمره، ادبیات چندفرهنگی، و هنر همزیستی. این مقالات در قالب مجموعههایی به چاپ رسیده است: جزر و مد (2005)، فرارپرست (2010)، شمسپاره (2012)، و تو تنهایی (2017).
جوایز الیف شافاک:
- شاگرد معمار: نامزد نهایی جایزهٔ اونداتی (2015)
- شاگرد معمار: نامزد جایزهٔ رمان تاریخی والتر اسکات (2015)
- شرف: برندهٔ دوم جایزهٔ اسکاپاد فرانسه (2014)
- شرف: نامزد جایزهٔ ادبی ایمپک دابلین (2013)
- شرف: برندهٔ جایزهٔ روله ده وایاژور (2013)
- شرف: نامزد جایزهٔ داستان زنان (2013)
- شرف: نامزد جایزهٔ آسیایی مردان (2012)
- ملت عشق: نامزد جایزهٔ ادبی ایمپک دابلین (2012)
- ملت عشق: جایزهٔ الف (2011)
- حرامزادهٔ استامبول: نامزد جایزهٔ داستانی آرنج لندن (2008)
- محرم: نامزد جایزهٔ بهترین داستان خارجی ایندیپندنت (2007)
- آپارتمان شپش: نامزد نهایی بهترین جایزهٔ خارجی ایندیپندنت (2005)
- محرم: برندهٔ جایزهٔ بهترین رمان ترکیهای یونیون (2000)
- پنهان: برندهٔ جایزهٔ بزرگ مولانا (1998)
مصاحبه با الیف شافاک دربارهٔ کتاب ملت عشق
پرسش - چه چیز باعث شد داستانی دربارهٔ رابطهٔ شمس و مولانا بنویسید؟ آیا به خاطر تأثیر اشعار مولانا بوده؟
نقطهٔ شروع من مفهوم عشق بود. به همین سادگی. میخواستم رمانی دربارهٔ عشق بنویسم؛ ولی عشق معنوی. بیشک وقتی چنین هدفی در پیش باشد، کار آدم به مولانا میکشد که صدای عشق است. اشعار و فلسفهٔ او همیشه بر من تأثیرگذار بوده. حرفهای او مرزهای زمانی و فرهنگی را زیر پا میگذارد و بیواسطه بر آدم تأثیر میگذارد. هرگز نمیتوان از خواندن آثار او دست کشید. مثل یک سفر بیپایان است.
- چه شد که تصمیم گرفتید کتاب ملت عشق را به این صورت بنویسید؟ به صورت رمانی چندصدایی از زبان راویهای متعدد؟
حقیقت در رمان، چیز ثابتی نیست. سیال است، خشک نیست. با تغییر شخصیت، تغییر میکند. برخلاف دنیای سیاست، دنیای ادبیات با ابهام و تکثر و انعطافپذیری سروکار دارد. جالب اینجاست که این خصلت ادبیات کاملاً با عالم تصوف همخوان است. صوفی نیز مانند هنرمند در دنیایی سیال به سر میبرد. در تصوف، هرگز نباید به نفس متکی بود و باید تکثر و تحول مدام عالم را به رسمیت شناخت. بنابراین تصمیم گرفتم این نکته را در نوشتن رمان هم رعایت کنم.
- آیا پژوهشی هم برای نوشتن رمان انجام دادید؟ چقدر تخیل خودتان را در واقعیتهای تاریخی دخالت دادید؟
وقتی آدم دربارهٔ شخصیتهای تاریخی مینویسد، در شروع کمی احساس ترس دارد. چراکه این کار با نوشتن دربارهٔ شخصیتهای خیالی فرق دارد. برای همین قبل از شروع خیلی تحقیق کردم. البته این موضوع برای من تازگی نداشت. پایاننامهٔ کارشناسی ارشدم را در این باره نوشته بودم و از بیست سالگی دربارهٔ آن چیزهایی میخواندم. بنابراین از قبل ذهنیت و زمینهای داشتم. بعد از یک دوره مطالعه و تحقیق جدی، منابع را کلاً کنار گذاشتم و ذهنم را روی داستان متمرکز کردم. اجازه دادم خود شخصیتها داستان را پیش ببرند. تجربه به من نشان داده هرچه بیشتر سعی در مهار و هدایت شخصیتها داشته باشم، شخصیت خشک و بیروح میشود. یعنی هرچه ذهنیت نویسنده کمتر در فرایند نوشتن حاکمیت کند، شخصیتها زندهتر و داستان خلاقانهتر میشود.
- نوشتن دربارهٔ شخصیت مشهور و بزرگی مثل مولانا چه سختیهایی دارد؟ آیا به نظر خودتان توانستهاید به واقعیت تاریخی او وفادار بمانید و در عین حال جایی برای حضور شخصیت خیالی او در کتاب ملت عشق باز کنید؟
بسیار سخت بود. از طرفی احترام فوقالعادهای برای مولانا و شمس تبریزی قائلام. بنابراین باید چشم و گوشم را تمام و کامل به حرفهای آنها باز نگه میداشتم تا میراث آن بهدرستی درک کنم. ولی از طرف دیگر، من نویسندهام. بنابراین باوری به قهرمان ندارم. در ادبیات چیزی به اسم انسان کامل نداریم. هر کسی در دنیای محدود خودش با مسائل و ابعاد مختلف دستوپنجه نرم میکند. بنابراین باید به جای اینکه آنها را در برج عاج بنشانم، مثل آدمهای عادی با آنها برخورد میکردم.
- آیا حین نوشتن دربارهٔ شمس و مولانا، تصور شما از آنها دچار دگرگونی شد؟
نوشتن کتاب ملت عشق اینقدر بر من تأثیر گذاشت که شاید اصلاً قادر درک یا وصف آن نباشم. هر کتابی ما را تا حدودی عوض میکند. برخی کتابها بیشتر. برخی کتابها هم خواننده و هم نویسندهٔ خودشان را متحول میکنند. کتاب ملت عشق برای من یکی از این کتابها بود. من نوشتن کتاب ملت عشق را تمام کردم، دیگر آن آدم قبلی نبودم.
- بخش عمدهٔ رمان دربارهٔ جایگاه زنان در دنیای اسلام قرن هفتم و جامعهٔ معاصر غرب است. خود شما دربارهٔ مقایسهٔ این دو جایگاه زنان چه نظری دارید؟
تصور رایج بین مردم این است که ما طی گذشت این قرنها پیشرفتهای فوقالعادهای کردهایم. یکی دیگر از تصورات رایج این است که زنان در غرب از آزادی برخوردار شدهاند، درحالیکه همیشه در شرق سرکوب شدهاند. من سعی دارم این تعمیم دادنها و این کلیشهها را کنار بگذارم. درست است که پیشرفت کردهایم ولی در بعضی موارد آنقدرها هم که تصور میکنیم، با مردمان گذشته فرق نداریم. ضمن اینکه چیزهای زیادی میان زنان شرق و زنان غرب مشترک است. مردسالاری در هر دو جامعه حضور پررنگی دارد و منحصر به یکی از آن دو نیست. اساساً با نوشتن کتاب ملت عشق قصد داشتم مردم ملتهای مختلف و داستانهای آنها را به هم پیوند بزنم و نشان دهم که برخی از این پیوندها آشکارتر و برخی پنهانتر است.
- استقبال از کتاب ملت عشق در ترکیه و دیگر کشورهای خاورمیانه چطور بود؟ آیا واکنش آنها در برابر کتاب با واکنش خوانندهٔ آمریکایی تفاوت داشت؟
استقبال فوقالعاده و حیرتانگیز بود. کتاب ملت عشق پرفروشترین کتاب در کل تاریخ ترکیه بود. بازخوردهای خوانندگان بسیار گرم و مثبت بود. بهویژه زنان از همهٔ گروههای سنی و با روحیههای کاملاً متفاوت. در بعضی موارد، یک نسخه از کتاب را چند نفر خوانده بودند: مادر، دخترانش، عمهٔ مادر، فامیل درجه سوم. داستان برای مخاطبانی با روحیات کاملاً مختلف جذاب بود. واکنش خوانندگان بلغارستان، فرانسه، آمریکا و ایتالیا کاملاً شبیه هم بود. هنوز هم ایمیلهای پرمهری از خوانندگان کتاب ملت عشق در سرتاسر دنیا به دست من میرسد. آنها نهفقط رمان را تحلیل میکنند، بلکه درک شخصی خودشان از آن را هم برایم میگویند. یعنی تجربهٔ شخصیشان را هم در اختیار من میگذارند. و این برای من بسیار بیپیرایه و الهامبخش است.
- ۰۰/۰۴/۰۸