اول با خواندن کدام رمان از گابریل گارسیا مارکز شروع کنیم؟ رمانهای تودرتو با شخصیتهای پیچیده و پرتعداد، عاشقانههای سرراست با تعداد شخصیتهای کم، رمانهای سیاسی و روایتگر تاریخ و سرگذشت آمریکای لاتین، یا داستانهای شگفتانگیز با شخصیتها و رویدادهای عجیب و غریب؟
به جرأت میتوان گفت گابریل گارسیا مارکز مشهورترین نویسندهی ادبیات آمریکای لاتین و مهمترین نویسندهی رمانهای سبک رئالیسم جادویی است. کتاب صد سال تنهایی او یکی از پرفروشترین و پرطرفدارترین رمانهای جهان است. در اینجا برای پاسخ به پرسش بالا، از میان مهمترین رمانهای او، صد سال تنهایی و عشق سالهای وبا را به شما معرفی میکنیم که خواندن آنها بهترین راه برای ورود به دنیای شگفتانگیز داستانهای جادویی آمریکای لاتین است.
صد سال تنهایی
وقتی گابریل گارسیا مارکز روی کتاب صد سال تنهایی کار میکرد، بسیاری از دوستانش معتقد بودند که دیوانه شده است، زیرا او خودش را حبس کرده بود تا بیوقفه بنویسد. این رمان که در سال 1967 منتشر شد، بیش از ده میلیون نسخه در سراسر جهان فروش داشته است و شاهکارِ گابریل گارسیا مارکز به حساب میآید.
داستان کتاب صد سال تنهایی سالها در ذهن او پخته و آماده شده بود. او میخواست رمانی حماسی بنویسد، رمانی که به کمکِ اهالی روستای کوچکی به نام ماکوندو ، تاریخ جدید کلمبیا را به شیوهای متمرکز و فشرده نقل میکرد. وقتی که بالاخره این طرح به ذهنش رسید، تصمیم گرفت تمام ساعاتِ بیداریاش را وقفِ تکمیلِ آن کند. گابریل گارسیا مارکز پس از هجده ماه زندگی منزویانه در منزل و در حالی که خانوادهاش در مرز ورشکستی قرار گرفته بود، با رمان کاملشدهاش بیرون آمد.
صد سال یکی از بهترین نمونههای سبْکی در ادبیات آمریکای لاتین است که به رئالیسم جادویی مشهور است. نویسندگان و خوانندگان بسیاری مجذوب و شیفتۀ سبک نوشتاری گابریل گارسیا مارکز شدهاند، سبکی که او در آن اغلب واقعیت و خیال را با هم میآمیزد. مثلاً گابریل گارسیا مارکز در کتاب صد سال تنهایی شرح میدهد که چگونه شخصیتی به نامِ رمدیوسِ زیبارو که جذابیتی فراطبیعی برای مردان شهر دارد، با بادی مرموز و اسرارآمیز به هوا میرود و دور میشود. اورسولا همسرِ کدخدای ده وقتی که رمدیوس زیبارو به آسمان میرود، میخکوب سر جای خود به تماشا میایستد:
اورسولا که در آن هنگام تقریباً کور بود، تنها فردِ آرامی بود که میتوانست حینِ تماشای خداحافظی و دستتکان دادنِ رمدیوسِ زیبارو ماهیت نور را تشخیص دهد، آنهم در میان برگههایی که بالزنان همراهش بالا میرفتند و محیط سوسکها و گلهای کوکب را ترک میگفتند و با به پایان رسیدنِ ساعتِ چهار بعد از ظهر از میان هوا عبور میکردند و این برگهها در فضای بالاتر، جایی که حتی بلندپروازترین پرندگانِ خاطرات نیز به او دست نمییافتند، همراه وی ناپدید شدند.
این یک خط نمونۀ کاملی از ژانر ادبیِ رئالیسم جادویی است که گابریل گارسیا مارکز در شکل گرفتنش مؤثر بود. این ژانر تصویر دیگری از واقعیت را نشان میدهد که در آن، نویسنده نماد واقعیتهای موجودِ بسیاری است. رؤیاها، خرافات و حکایتهای شخصی همه برای خود واقعیتی دارند. «حقیقتِ» عینی و یگانهای وجود ندارد.
گابریل گارسیا مارکز اغلب دربارۀ منشأ رئالیسم جادویی در آثارش سخن میگوید. آثار او از منابع بسیاری تأثیر گرفته بود. یکی از آنها صدای مادربزرگش بود، کسی که او را در روستای آراکاتاکا بزرگ کرده بود. مادربزرگ اغلب قصههایی وهمآلود و افسانههای محلی را برایش میگفت، اما اطلاعاتش را با لحنی جدی منتقل میکرد. به عبارت دیگر، قصه را به صورت واقعیت معرفی میکرد و هرگز تفاوتی میان این دو قائل نمیشد. خود او در این باره میگوید:
لحنی که من نهایتاً در کتاب صد سال تنهایی به کار بردم بر مبنای شیوهای بود که مادربزرگم برای روایت قصهها استفاده میکرد. او چیزهایی میگفت که فراطبیعی و وهمآلود به نظر میرسید، اما به حالتی کاملاً طبیعی آنها را میگفت. مهم-ترین مسئله حس و حالتی بود که روی چهرهاش نشسته بود. وقتی قصه میگفت ابداً حالت چهرهاش را عوض نمیکرد و همه تعجب میکردند. دفعات قبل که میخواستم بنویسم، سعی کردم داستان را بیآنکه به آن باور داشته باشم، نقل کنم. فهمیدم که باید خودم به این داستانها باور داشته باشم و آنها را با همان حالتی که مادربزرگم تعریفشان میکرد، بنویسم: با چهرهای آجرمانند.
ویژگیهای خاص کتاب صد سال تنهایی
1.رمان صد سال تنهایی صدایی متفاوت و ممتاز دارد و رمانی فانتزی است که در آن رویدادهای غیر قابلِ تصور شکل میگیرند،گویی که اتفاقاتی عادی باشند: زن جوانی خاک میخورد، در حالی که زنی دیگر همراه تندباد به آسمان میرود؛ انبوه پروانهها مردی را همه جا دنبال میکنند، در حالی که مردی دیگر بندزنی میکند و اَشکال کوچکِ ماهیمانندی از فلز میسازد؛ مردم تا صدسالگی عمر میکنند، در حالی که دیگران میمیرند و از نو زنده میشوند. این رویدادها با لحنی عادی و مطمئن روایت میشوند. همانطور که ماریو بارگاس یوسا مینویسد «فانتزیْ زنجیر پاره کرده و وحشیانه و تبآلود چهارنعل میتازد و برای خود هر نوع افراطی را مجاز میداند.»
2. مارکز در این رمان، هدف همیشگیاش که به تصویر کشیدن آراکاتاکای کودکیاش است، محقق میسازد. در صد سال تنهایی روستای کوچکی که در آن بزرگ شده است، ماکوندو نام دارد. رمان صد سال تنهایی یک قرن از تاریخ روستا را در برمیگیرد و از تأسیسِ آن شروع شده، زندگی بنیانگذارانش، یعنی خانوادۀ بوئندیا را دنبال میکند. گابریل گارسیا مارکز تاریخچۀ ماکوندو را با توصیف زندگی اعضای قبیلۀ ماکوندو ثبت میکند. به این ترتیب ماکوندویی که وصف میشود، روستایی با ابعاد اسطورهای است.
3. خط داستانی صد سال تنهایی بخش زیادی از تاریخ و سیاست کلمبیا را در خود دارد. بنابراین تاریخ ماکوندو میتواند به صورت نمادِ تاریخ کلی کلمبیا به عنوان یک کشور، تعبیر شود. به گفتۀ منتقد ادبی، رجینا جِیمز «گابریل گارسیا مارکز یک بار گفت: خوانندهای که با تاریخ کشورش کلمبیا آشنا نیست ممکن است از صد سال تنهایی به عنوان رمانی خوب خوشش بیاید، اما بسیاری از اتفاقاتی که در آن میافتد برایش بیمعنی خواهد بود.» یکی از رویدادهایی که گابریل گارسیا مارکز در این کتاب به تصویر میکشد، همان اعتصاب مشهور کارگران مزارع موز در سال 1928 است که پدربزرگش سرهنگ نیکولاس مارکز سالها قبل ماجرایش را برای او تعریف کرده بود. طبیعتاً گابریل گارسیا مارکز برخی از ابعاد این وقایع تاریخی را به صورت قصه و داستان در آورده است. مثلاً گابریل گارسیا مارکز هنگام توصیفِ اعتصاب کارگران که طی آن صدها نفر کشته شدند، برای ایجاد تأثیر بیشتر تعداد مجروحان را به هزاران نفر افزایش میدهد.
علاوه بر این، گابریل گارسیا مارکز در صد سال تنهایی دربارۀ تاریخچۀ خودش نیز مینویسد و شخصیتهایی بر اساس خانواده و دوستانش خلق میکند که اغلب همان نامها را دارند. شخصیتهای دیگری آشکارا نماد پدربزرگ و مادربزرگش هستند. صد سال تنهایی از بسیاری جهات گواه و شاهدی است بر تمام چیزهایی که برای مارکز مهم بوده و هست، از زمان کودکیاش تا هنگام نوشتن این رمان، یعنی پیش از آنکه چهل ساله شود.
صد سال تنهایی بارها به فارسی ترجمه شده است که از جمله بهترین ترجمههای آن ترجمهی بهمن فرزانه، کاوه میرعباسی و کیومرث پارسای است.
عشق سالهای وبا
گابریل گارسیا مارکز کتاب عشق سالهای وبا را در سال 1985 منتشر کرد. مارکز داستان عاشقانهی این رمان را دربارهی ماجرای عشق دشوار پدر و مادرش نوشت.
داستان کتاب عشق سالهای وبا که در یکی از بندرهای کوچک کارائیب اتفاق میافتد، عشق میان دو شخصیت به نامهای فلورنتینو آریزا و فرمینا دازا را دنبال میکند. آریزا چند دهه در حسرت نخستین عشقش دازا که همسر مردِ دیگری است، میسوزد. او پس از مرگِ همسر دازا تلاش میکند آتش عشقشان را دوباره برافروخته کند. آریزا شبِ خاکسپاری رقیب، احساساتش را به دازا میگوید و این دو که حالا بسیار پیرتر شدهاند، دوباره عشق خود را احیاء میکنند. مضمون رنج کشیدن در راه عشق مضمونی نبود که گارسیا مارکز پیشتر دربارهاش نوشته باشد، اما این رمان یکی از محبوبترین کتابهایش شد.
پدر فلورنتینو صاحب یک شرکت کشتیرانی است. فلورنتینو در کودکی پدر را از دست میدهد و با مادر مغازهدارش زندگی میکند. هنگامی که کار در یک تلگرافخانه را شروع میکند، به فرمینا برمیخورد و به او دل میبازد. فلورنتینو سعی میکند با کمک عمهی پیرش و با نوشتن نامههای عاشقانهای که از روی شاهکارهای ادبیات مینویسد، دل فرمینا را به دست بیاورد. اما پدر فرمینا که از اقشار فرودست جامعه است و توانسته با سختکوشی و از طریق ازدواج با زنی از طبقات بالاتر بهبودی به وضعیت خود بدهد، معتقد است فرمینا باید با مرد شایستهتری ازدواج کند. تلاش پدر فرمینا برای جلوگیری از ازدواج این دو و بازی سرنوشت باعث میشود عشق فلورنتینو به ماجرایی غریب بدل شود و بیش از پنجاه سال طول بکشد تا به ثمر بنشیند.
کتاب عشق سالهای وبا بعد از کتاب صد سال تنهایی مشهورترین رمان گابریل گارسیا مارکز است. یکی از دلایل شهرت این کتاب این است که داستان آن پیچیدگیهای کتاب صد سال تنهایی را ندارد و داستان سرراست یک ماجرای عاشقانه است. دلیل دیگر شهرت و محبوبیت آن این است که تنها کتاب مارکز است که به فیلم درآمده است.
کتاب وب
- ۰۰/۰۳/۲۶